She lost two children during the war in Helmand. Two of her children are disabled. Her husband’s heart stopped after losing his children. She has lived the war. And today she wants peace for the whole of Afghanistan.
Script:
دو اولاد خود را (ازدست) داده ام. یکی برادرزاده و یکی نواسه ام است که راه آن ها جدا شده است. پدرشان با از دست دادن پسرانم دلش کفید و قلب اش ایستاد شد. من از دست این جنگ ها کاملن دیوانه شده ام. بسیار زیاد. هم شب به قبرستان می روم و هم روز. نام اولادهای خود را در هرچیز نوشته می کنم. ببین. دلم آتش گرفته و سوخته بخاطر اولادهایم. من از دست غم ها بسیار در رنج استم. از خدا می خواهم که یک صلح را بخیر بیاورد.
صلح برقرارشود و این جوانانی که مانده اند خداوند برای شان زندگی بدهد. من این دعا را از خدا دارم. هیچ مادر دیگر را خدا مثل من نسازد مثل من که تکه تکه شده ام. دو طفل معیوب دارم و دو (طفل) دگر را از دست داده ام. بسیار مشکلات بالای من تیرشده. تنها بالای من نی، بالای تمام افغانستان. افغانستان را مکمل آتش گرفته است. حال می خواهم خداوند پاک صلح را بیاورد. من از داشتن همین دو معیوب شکر می کنم.
شکر می کنم که اگر این ها را نمی داشتم چه می کردم. هر بار خانه میروم سرم صدا می زنند چرا مادر؟! محب الله فوجی و سیف الله درمل (پسرانم) مهمان گورستان شده اند. من در تمام زندگی از خانه نبرامده بودم. پسرانم که ختم شدند من نیز احتیاج شدم. وقت تان را بیش تر نمی گیرم. دلم بسیارنازک است. خداوند صلح را بیاورد و امکانات را بخیرجورکند.
I lost two of my children, one was my nephew and the other was my grandson that their path separated. After their father had a heart attack and passed away. This war has completely made me insane. I go to the cemetery at night and day. I write my children’s name on everything I find. My heart has burned for my children. I suffer from this much sorrow and pain. I pray to God to bring peace. Peace should be maintained and God give all the remaining youngsters a life.
This is what I wish from God. God makes no other mother like me; torn to pieces. I am torn to pieces. I have two crippled children and lost another two. I have suffered a lot. It is not just me, but all Afghanistan. The whole Afghanistan is on fire. Now I want peace from God and I am thankful that still I have these two crippled children.
I am thankful because if I didn’t have them, what would I do. When I go home they ask why mother? Mohibullah Fawji and Saifullah Darmal (my sons) both are the guests of the cemetery. I had never been out of the house my whole life. When my sons were finished, I had to. I am going to take much of your time, my heart is very delicate. May God bring peace and opportunities are fixed.
Add comment